
سلام این یک تک پارتی منحرفیه امیدوارم لذت ببرید
برید ادامه ی مطلب ✨🖤
________________________________________
با گریه از خواب پریدم و از این خوشحال بودم که این فقط یه کابوس بود. این ماجرا فقط برای دو سال پیش دیگه از دستش فرار کردم قرار نیست دیگه شک•ج•م کنه
امروز قراره برم برای کار توی یه امارت که استخدام شدم زنگ امارت رو زدم
خدمتکار: بله؟
من: مرینت دوپن چنگ هستم خدمتکار جدیدم.
خدمتکار بدون هیچ حرف اضافه ای درو باز کرد و رفتم داخل اونجا یه عمارت با شکوه بود و مشخص بود هر کسی پول خرید اونجا رو نداشت و از هر نظر بی نظیر بود محو تماشای اونجا بودم که خدمتکار گفت: به چی زل زدی دختر بیا داخل !
وارد عمارت شدم و دیدم یکی داره از پله ها میومد پایین . وای نه امکان نداره اون باشه
نههههههه!!!!!!!! آدرین بود .خیلی طول کشید ازش فرار کنم ولی حالا با پای خودم اومدم توی خونش خواستم فرار کنم ولی خدمتکارا جلومو گرفتن
آدرین: وقتی رزومتو دیدم فهمیدم خودتی کجا بودی عشقم؟
از ناراحتی اشک توی چشم هام جمع شده بود
آدرین منو بلند کرد و برد توی یه اتاق و پرتم کرد روی تخت!!!همون لحظه بوسه ی عمیقی به گردنم زد و باعث شد چشمام خمار بشه
آدرین: دلت واسه ی بدنت تنگ شده بود
یهو افتاد به جون لباسام و همرو کند
سوتینمو در آورد و شرتم هم در آورد
لباسهای خودش رو هم در آورد (رسیدیم به اون قسمتای خاص) یک انگشتشو فرو کرد توم سعی کردم ناله نکنم
آدرین: اوم بیبی ناله هاتو نگه ندار
بعد یه انگشت دیگه فرو کرد دیگه نمیتونستم تحمل کنم و شروع کردم به ناله کردن
آدرین: حالا شد!!!!
بعد از چندمین انگشت از توم کشید بیرون و اونجاشو کرد توم بعد از سی مین ازم جدا شد
بی حال افتادم روی تخت.
آدرین:اوم بیبی هنوز تموم نشده
بلندم کرد منو برد توی یه اتاق دیگه با دیدن اون اتاق اشک توی چشمام جمع شد
آدرین برای یه قلاده آورد و انداخت گردنم و بعدش دست و پامو به تخت بست.
دیدم آدرین با شلاق اومده بالا سرم
من: توروخدا نه آدرین
ضربه ی اولو با شدت تمام بهم زد و بعد از صد و یکمین شلاق دیگه چیزی حس نکردم .
وقتی بیدار شدم مرده بودم....
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️🔥