تکپارتی خیلی منحرفی❌ پشیمون نمیشی💦

15:44 1402/06/19 - ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨

آدرین لای پاهام رو کاملا باز کردو.....

طولانیه ۸۹۲۰ کارکتر خیلییی منحرفی 

 

 

یه روز من و آدرین و فیلیکس که خیلی با هم صمیمی بودیم ،قرار گذاشتیم که سه نفری بریم کوه و از اونجائی که میدونستم آدرین و فیلیکس خیلی خبره هستن ،این سفر رو پذیرفتم که با اونها همراه بشم و از قبل قرار بود که سه نفری با هم عشق و حال کنیم و برای من خیلی هیجان داشت.
ما روز موعود ،سر ایستگاه سوار ماشین شدیم و راهی شدیم و رسیدیم ایستگاه اصلی که همه مردم دوستدار طبیعت اونجا با گروهشون به بالا صعود میکنن.منطقه بسیار زیبا در دامنه کوه که جریان آب از بالا به دامنه سرازیر بود و در مسیر ،درختان زیبا و استراحتگاههای زیبایی داشت با یه دنیا زیبایی که با ثبت عکس می‌تونستیم برای خودمون اون روز رو خاطره سازی کنیم.
بعد ۱ساعت پیاده روی به جایی رسیدیم که ادرین و فیلیکس قبلاً رفته بودن که موقعیت خوب و آرومی داشت و تصمیم گرفتن اونجا چادر بزنیم و بساط صبحانه رو ردیف کنیم.ساعت ۱۱ظهر بود و آدرین و فیلیکس بساط آتیش رو فراهم کردن و منم از چشمه آب برداشتم و چای آتیشی رو حاضر کردم و بعد خوردن صبحانه ،آدرین گفت دوست داری کمی ریلکس کنی؟
گفتم آره و رفتم توی چادر دراز کشیدم و آدرین موزیک دلنشینی گذاشت و گفت میتونم بیام داخل ؟
گفتم بله و اومد داخل و گفت دوست داری پاهاتو ماساژ بدم تا خستگیت بره؟
گفتم واقعا؟
گفت آره خیلی میچسبه و ریلکس میشی.
شروع کرد به ماساژ دادن پاهام تا زانو ولی یهو نفسم سنگین و سنگینتر شد و آدرین گفت چیزی شده؟
گفتم نه ولی تا الان تجربه نداشتم که مردی منو ماساژ بده،آدرین گفت ،اگه بخوای تمام تنت رو برات ماساژ میدم تا عشق کنی و من گفتم ممنونم ولی نمی‌دونم چرا هیجان گرفتم،آدرین گفت آروم باش و چشمات رو ببند تا ریلکس بشی.
از انگشت پا که به زانو رسید ،ازم پرسید دوست داری روی لباس باشه یا بدون لباس؟
چون ماساژ روی لباس حال نمیده،گفتم آخه میترسم کسی بیاد و نذاشت حرفم تموم بشه ،گفت اصلا نگران نباش ،فیلیکس بیرونه و کنترل می‌کنه ،گفتم باشه ولی ته دلم استرس داشتم.تا اینکه شلوارم رو در آورد و تی شرتم رو در آوردم و گفت حالا شد ،عجب تن نرم و سفیدی داری مرینت!!
گفتم ممنونم ،وقتی رانم رو ماساژ میداد احساس کردم دارم شهوتی میشم و کم کم پاهام از هم دورتر میشد و یهو احساس کردم از کوسم آب داغ می‌ریزه که آدرین گفت،مرینت جان شورتت خیس شده نکنه احساسی شدی؟
گفتم آره ،گفت اگه دوست داری برات بخورم تا آروم شی و منم که تو اوج احساس بودم گفتم دارم میمیرم و بدجوری هوس کردم ,
آدرین با مهربونی تمام گفت ، عزیز دلم مگه من مردم الان کوست رو چنان بخورم که بیهوش بشی و منم از خدا خواسته گفتم نوش جونت ،بخور برام که دلم بدجوری هوس کرده و کیر میخواد ،
آدرین پاهام رو کاملا باز کرد و کوسم رو بوسید و با دو تا انگشت داخل کوسم منو دیوانه کرد و کسم رو به دهن گرفت و چنان برام خورد و آبم رو مکید که انگار داخل وجودم رفته و به نفس نفس افتادم و دیگه طاقت نیاوردم و گفتم کیر می‌خوام و آدرین پاهامو گذاشت رو شونه هاش و کیرش رو کرد تو کوسم و دوتا ممه هامو تو دستاش گرفت و تلمبه میزد و من جلوی دهنم رو گرفته بودم که مبادا فیلیکس صدامونو بشنوه که آدرین گفت ،آبم داره میاد عشقم😘منم گفتم باشه عزیزم بریز رو شکمم و آدرین غرق عرق و من پر از شهوت و گفت خودتو تمیز کن که فیلیکس بیاد بهت حال بده و من هم خجالت می‌کشیدم و هم خوشحال بودم که یه کیر جدید تجربه میکنم

تا اینکه فیلیکس آمد داخل و گفت مرینت  چی دوست داری برات انجام بدم تا آروم بشی؟گفتم من عاشق اینم که کرد یک کوس لیس باشه و بعد منو خوب بکنه🙏فیلیکس گفت رو چشام ،امروز روز ماست و تو هرچقدر که بخوای می‌خورمت و می‌کنمت عزیز دلم و شروع به خوردن کرد و سه تا انگشتش رو داخل کوسم کرد و داخل کوسم تلمبه زد و زالم رو می مکید تا جایی که هر دو حشری شدیم و کیرش رو داخل کوسم کرد و ۲تا ۳بار تلمبه زد که شنیدیم آدرین میگه بچه ها لباس بپوشین که چند نفر مشکوک دارن میان و فیلیکس سریع شلوارش رو پوشید زد بیرون و من که داشتم از ترس میمردم،لباس رو پوشیدم و تا رسیدم بیرون چادر ،دیدم ۴نفر با چماق و داس و چاقو نزدیک آدرین و فیلیکس و دارن بحث میکنن و یه لحظه به خودم اومدم و رفتم جلو و وسط آدرین یکی از اونا که چماق دستش بود وایستادم و گفتم چی شده ؟شما چی میخواین؟
که یهو برگشت به من گفت ،خانم همونی که به بچه ها داخل چادر دادی رو می‌خوایم😐عصبانی شدم و گفتم یعنی چی ؟اینجا زمین خداست و همه میتونن بیان برای طبیعت گردی ولی یهو گفت آره داخل چادر طبیعت‌گردی ؟؟؟🫣🫣🫣گفت اینجا منطقه ماست و الان میتونیم هر سه نفر شمارو دفن کنیم اینجا و هیچکسی نمی‌فهمه یا به چهار نفرمون کوس میدید🥺که آدرین و فیلیکس تا اومدن جلوی من که منو دور کنن،من یه لحظه تصمیم گرفتم قبول کنم اون چیزی رو که از من میخوان چون اونها خیلی خشمگین بودن و راحت می‌تونستن هر کاری انجام بدن و در نهایت جلوی فاجعه گرفته میشه

حداقل.گفتم قبول ولی آدرین و فیلیکس گفتن این چه حرفیه ؟ما دوتارو ببرین و این خانم رو بزارین بره ،که یکیش با داس نزدیک شد گفت شما بدون اجازه ما جایی نمیتونین برین چون یه سوت بزنیم همه دوستان میریزن اینجا.🥺خلاصه وسایل رو جمع کردیم و با اونا یه یک ساعت و چهل دقیقه ای راه رفتیم تا رسیدیم به کلبه چوبی نسبتا بزرگی که همه چیز داشت و مشخص بود که قبلش اونجا بودن و کمی استراحت کردیم و فیلیکس و آدرین ساکت شروع کردن به آتیش درست کردن و قلیون زدن و آنها هم کم کم سر صحبت رو با ما باز کردن و نسبت به همدیگه ،آروم تر شدیم تا اینکه هوا کم کم تاریک شد و بساط کباب و قلیون ولی آدرین و فیلیکس خیلی کم صحبت و ناراحت بودن تا اینکه یکی که مشخص بود همه دوستاش ازش حساب میبرن،به من گفت بریم کمی قدم بزنیم که تا بلند شدم ،دیدم آدرین و فیلیکس چشماشون دنبال منه و من فقط براشون لبخند زدم
تا اینکه این شخص که اسمش لوکا بود یه پتو از کلبه برداشت و دست منو گرفت و به فاصله حدودا ۳۰ متری آتیش که بچه ها دورش جمع بودن برد و پتو رو پهن کرد و منو بغل کرد و کلی ازم لب گرفت که منم احساس خوبی بهم دست داد و دستش رو دور کمر زد و گفت تو چادر کدومش خوب تورو گائید؟من سکوت کردم و خجالت کشیدم و به آسمون نگاه کردم و دوباره گفت ،کیرشون بزرگ بود یا نه؟گفتم برای من مهم نیست که اندازه کیر چقدر باشه ،گفت یعنی بهت حال دادن؟گفتم هرچی حال کردم از سرم پرید چون شما مارو تهدید کردین و روزمون بهم ریخت🥺😐گفت اشکالی نداره عزیز دلم ،من برات جبران میکنم تا برات خاطره بشه و لباسم رو در آورد و سوتینم رو در آورد و دور گردنش گذاشت و با ممه هام بازی کرد و گفت چه ممه های توپولی داری بیشرف،نوک ممه هامو لیسید و مکید و گاز گرفت و من یهو داد زدم ،گفت جوووون امشب مال منی تو ممه توپولی و از لبام منو لیسید و رسید به کوس و زانو زد و پاهام رو کمی باز کرد و انگشتش رو کرد دهنم و منم که داغ کرده بودم ،خوب براش خوردم و انگشتش رو کرد

داخل کوسم و تلمبه زد که من سلیطه شدم و لبامو بوسید و بعد کوسم رو به دهن گرفت و حسابی خورد که پاهام بی حس شد و بعد گفت دوست دارم دوستام بیان و با هم تورو بکنیم و عشق کنیم ،گفتم تک تک بهتره ،گفت نه دوست دارم کیرشون رو میخوری ،ببینم و کیرم رو تو کوست بکنم و با کیر اون دوتا بازی کنی .😐🥺🥺واقعا نمی‌دونستم چیکار کنم ولی نمی‌خواستم بهانه دستشون بدم و یه لحظه گفتم دوتایی منو بکنیین تا اذیت نشم و بتونم به دوتای دیگه هم حال بدم ،گفت باشه و دوستش ،جک رو صدا زد و گفت آب بیار و جک اومد و لوکا بهش گفت بیا با هم سکس کنیم نظرت چیه؟جک گفت عالی میشه و سریع منو دراز کردن و جک ممه های منو میخورد و منم با کیر و خایه هاش بازی میکردم و لوکا هم کوسم رو چنان میمکید و می‌لیسید که نفسم بالا نمی اومد وقتی اون زالک کوسم رو زبون میزد و منم وحشی شدم و کیر حمید رو کردم دهنم و اونقدر براش ساک زدم که آخ آخش بالا رفته بود ،بعد لوکا به جک گفت جامونو عوض کنیم و منو چهار دست و پا گذاشتن و لوکا کیرش رو کرد دهنم و می‌گفت تو جنده منی تو سلیطه منی ،بخور این کیرو و منم براش چنان ساک میزدم که دیوانه میشد و رو صورتم ضربه میزد و جک که حسابی کوس و کونم رو می‌لیسید و می‌گفت ،حیف میشد اگه امروز شمارو نمی‌دیدم 😊☺️و کیرش رو کرد داخل کوسم و تلمبه میزد با قدرت و من داد میزدم و لوکا می‌گفت داد نزن ،کیر بخور جنده من ،منم که وحشی شده بودم از بس کوسم رو خورده بودن و جک تند تند تلمبه میزد و لوکا ضربه به کونم میزد که یهو حمید گفت داره میاد میاد آبم دهنت رو باز کن که من رو زانو نشستم و دونفری روبروی من ایستادن و تو چشمای من نگاه میکردن و من زبونم رو دور دهن میچرخوندم تا اینکه اول جک و بعد لوکا آب کیرشون رو تو دهنم و صورتم خالی کردن و من با خایه هاشون بازی میکردم و یه لحظه لوکا گفت ،مرینت  خودت رو حاظر کن که نات و مکس هم بیان عشقم.🥺🥺گفتم باشه عزیزم.ناچار بودم باید اون شب رو با کوس دادن به چهار نفرشون به پایان میرسوندم😚😙
تا اینکه نات و مکس با آبمیوه و آب اومدن و گفتن اگه چیزی لازمه براتون از کلبه بیاریم،که من تشکر کردم و منتظر یه هیجان دیگه ازین دونفر بودم تا اینکه دونفری کنارم دراز کشیدن و شروع به ماساژ من کردن و گفتن امروز بدجوری با هم آشنا شدیم ولی ما بچه های خطرناک و بدی نیستیم ولی وقتی متوجه شدیم که شما سه نفر راحت دارین با هم حال میکنین به لوکا گفتیم که کاش ما هم می‌تونستیم با این خانم سکس کنیم و الان هم پیش ما هستین ولی اصلا قصد اذیت نداریم خدایی و فقط می‌خوایم به ما هم تو این طبیعت حال بدین که من کلی خستگی از تنم رفت و نات و مکس هم از پشت و جلو حسابی منو بوسیدن و لیسیدن تا اینکه نات دراز کشید و گفت بشین رو دهنم و کوسم رو میخورد و به کونم ضربه میزد و منم کیر میلاد رو می‌خوردم و خیلی جنده شده بودم و غرق عرق وصدای شاراپ شاراپ خارج و داخل شدن کیر نات ،همه جا پخش میشد تا اینکه مکس با کف دستش سرمو فشار داد که کیرش تا آخر بره داخل که یهو احساس کردم میخواد ارضا بشه و نبض خایه هاش آروم آروم شده که کیرش رو از دهن خارج کردم و با زبونم دور کله کیرش زبون کشیدم کشیدم تا ارضا شد و مکس منو روی کیرش نشوند و دوتا دستاش رو زیر کونم گذاشت و بالا پائین میکرد که من احساس میکردم کیرش داخل قلبم رفته و آنقدر احساس شیرینی داشتم که لباشو گرفتم و آنقدر لب همو خوردیم که اول من ارضا شدم و بعد مکس و هر دو غرق عرق روی پتو ول شدیم و ۵ دقیقه ای فقط آسمون رو نگاه میکردیم و بعد به صورت هم بعدشم اجازه دادن که بریم!