عشق بزرگ پارت 4

18:03 1402/06/20 - Aryan2023

منه بیچاره این همه زحمت کشیدم بعد تو نمیری ادامه مطلب

مرینت:با حرفی که بابام بهم زد قلبم تیکه تیکه شد زنگ زدم آدرین

مکالمه مرینت و آدرین

مرینت:الو سلام

آدرین:سلام مرینت

مرینت:بابام بهم گفت که چیشد به این سادگی از من گذشتی

آدرین:نه کی گفته که من ازت گذشتم فقط تو اون موقعیت چاره ای نداشتم مرینت من واقعا دوست دارم

مرینت:اگه دوستم داشتی تو روی بابام وایمیستادی ازت نا امید شدم

آدرین:مرینت اینطوری قلبمو داری میشکونی

مرینت:میدونی من الان به خاطر تو حالیم

آدرین:قول میدم همه چیز رو درست کنم

مرینت:فکر کنم تنها چیزی که نمیشه درستش کرد قلب شکسته منه خدافظ

پایان مکالمه

آدرین:خدا لعنت کنه باید یه طوری دوباره دلش رو به دست بیارم ولی اول باباش رو باید راضی کنم باید اعتمادش رو جلب کنم اما چجوریش با خداس یه فکری زد به سرم و زنگ زدم به نینو......

مرینت:گوشیو قطع کردم زدم زیر گریه که بابام اومد داخل اتاقم 

تام:مرینت عزیزم حالت خوبه؟

مرینت:اینو کسی داره ازم میپرسه باعثش شده

تام:مرینت دخترکم داری کجا میری

مرینت:میرم پیش آدرین

تام:مرینتتتتتتتتت

سابین:تام ولش کن بزار بره یه خورده تنها باشه خوبه براش


آدرین:زنگ زدم به نینو و بهش گفتم با آلیا بیاد خونه ی من و بعد زنگ زدم به مرینت الو مرینت

مرینت:برای چی زنگ زدی؟

آدرین:قطع نکن بیا خونه ی من یه سوپرایز برات دارم

مرینت:چه سوپرایزی بیا خودت میبینی

آدرین:بیا خودت میبینی

مرینت:باشه تو راهم رسیدم

آدرین:انقدر زود چه عالی 

مرینت:تو راهش بودم در رو باز کن

آدرین آلیا نینو:سوپرایز!!!!!!!!!

مرینت: این یعنی چی یه مهمونی شبونه

آدرین: اره خوشت اومد

نینو:فکر کنم جواب نداد از قیافش معلومه آلیا بهتره ما بریم تا تنها باشن

آلیا:باشه

مرینت:خب دیگه منم برم اینو که گفتم آدرین من رو گرفت و اورد داخل خونه ش چکار میکنی

آدرین:میخوام دلت رو به دست بیارم

مرینت:زورکی

آدرین:اگه لازم باشه اره

مرینت:هیچ فرقی با لوکا نداری نکنه تو هم میخوای تا حد مرگ من رو بزنی

آدرین:من رو با لوکا مقایسه نکن من دوست دارم ولی اون تورو برای یه شب میخواست

مرینت:چیشد به غرور مردونت بر خورد من که میرم تو هم تو حال خودت بمیر مایی وجود نداره

آدرین:اگه اینطور پس چرا یه فرصت بهم دادی تا حسم رو بهت بگم و این تو بودی که گفتی عاشقمی

مرینت:من به خاطر تو تو روی بابام وایسادم اما تو نه فرق بین ما اینه

آدرین:فردا با پدرت حرف میزنم و راضیش میکنم کافیه فقط بهم اجازه بدی یه فرصت فقط

مرینت:چرا دارم نرم چرا حس اولم رو دارم انگار از نو دارم عاشقش میشم(اینارو با خودش)

گابریل:اینجا چخبره آدرین این دختره کیه خونه رو گذاشتید رو سرتون

آدرین:این دختر رویاهامه پدر 

گابریل:تو واقعا فکر کردی من بهت همچین اجازه ای میدم 

آدرین:تاکی میخوای توی زندگیم دخالت کنی به تو ربطی نداره

گابریل:با من درست حرف بزن من پدرت از اونجایی که پدر اون دختر تورو مناسب نمیدونه منم اون دختر رو مناسب نمیدونم

مرینت:آدرین بیخودی با بابات بحث نکن گفتم که مایی وجود نداره

آدرین:ولی من عاشقت شدم لطفا این عشقو از من نگیر

مرینت:عشق ما شروع نشده تموم نه بابای من تورو مناسب میدونه نه بابای تو پس بیخیالش بهتر از منم هست خذافظ برای همیشه

آدرین:مرینت صبر کن

گابریل:ناتالی آدرین رو ببر تو اتاقش(یه بار نشد این بچه بخنده این خر نزنه تو ذوقش)


سابین:تام مرینت اومده

تام: مرینت دخترم حالت خوبه

مرینت:بابا الان اصلا وقتش نیست چیزیو شروع کردم که فقط واسه قصه ها بود چیزی دیگه به اسم من و آدرین وجود نداره من ازش دست کشیدم با گریه رفتم تو اتاقم شروع به گریه کردم ولی خیلی ساکت خیلی

آدرین:نه اون نمیتونه از من بگذره نمیزارم اینطوری تموم بشه فردا تو مدرسه باهاش حرف میزنم شده باشه هم میدزدمش!!!!!

 

خب دیگه تا فردای اینا من برم بای