
ببخشید خیلی وقته که پارت نذاشتم ولی الان یه پارت می دم.
لطفا لایک ۵و کامنت ۵ بزارین تا پارت بعد رو رو بزارم.
اگه نشدم سعی کنید زیاد بشه دیگه.
از زبان مرینت :
وارد هرکدوم می شدم به یه جای جدید می رفتم. آخرش خسته شدم و خواستم برگردم اما وقتی از تونل بالا رفتم دیگه دری نبود من گیر افتاده بودم. ای وای !
داشتم با گریه پایین می رفتم که دیدم درها و پله ها هم دارن ناپدید می شن..
این یعنی اینجا داشت ناپدید می شد. یعنی سرگذشت منم ناپدید شدن با همه ی اونا یود که معلوم نیود بعدش چی می شد. خواستم برم بیرون که یاد حرف آدرین افتادم. مردم نباید من رو اینجوری می دیدن. خوشبختانه وقتی داشتم می اومدم چندتا گوش مصنوعی همراهم داشتم و با دو دندون خون آشام. اینا رو آدرین بهم داد و منم هیچوقت ازش نپرسیدم اینا رو از کجا آورده. شاید حالا گذاشته برای یکی مثل من؟ ولی یعنی اون موقع به دنیای ما آدما اومده بود؟ واقعا نمی فهمم. خب حالا از اینا بگذریم. وقتی کارم تموم شد فقط یه در بود که محو نشده و منم هیچوقت ازش خارج نشده بودم اونم داشت محو می شد چون مجبور شدم از تو همون بیرون اومدم. وارد یه جایی از شهر شد که مردمش همگی شبیه گرگ بودن. یعنی وارد قلمروی گرگینه ها شده بودم؟
آدرین بهم گفته بود......
آها تموم شد.
اگه یه پارت دیگه می خواین ۵ لایک و ۵کامنت .
اگه لایک و کامنت ده تا باشه پارت بعد ۲۰۰۰ کاراکتر میشه.