سرزمین خون آشام ها p2

09:09 1402/06/12 - Nillay

ادامه ی مطلب 

 

 

از زبان مرینت:                 

وارد قصر که شدم یه خون آشام رو تخت پادشاهی نشسته بودولی نتونستم قایفه اش رو ببینم. خواستم جلوتر برم که نگهبان ها جلوم رو گرفتن و گفتن: تو نباید بدون اجازه پیش پادشاه سرزمین خون آشام ها بروی.                                                             خب لاقل نفهمید من یه آدمم که اشتباهی اینجا اومدم. بهش گفتم: خواهش می کنم بزارین برم. کارم خیلی واجبه. 

اوناهم آخرش به زور رفتن از پادشان اجازه گرفتن و من رو راه دادن. وقتی وارد شدم قبل از اینکه پادشاه رو ببینم فکر می کردم اون باید خیلی زشت و ترسناک باشه ولی دراصل اون خیلی زیبا بود. با چشم های سبز نعنایی نگاهم کرد و گفت: تو کی هستی و اینجا چی کار می کنی؟؟

من هم باناراحتی کل قضیه رو براش تعريف کردم و اون هم انگار که خیلی ناراحت شده باشه گفت: واقعا متاسفم.

 

 

از زبان آدرین:

 امروز یه دختر خیلی خوشگل با موهایی به رنگ آبی دریا وارد قصرم شد......

 

 

 

 

 

ادامه واسه فردا

با لایک و کامنت حمایت کنید