
این رمان ۳ یا چند تا پارت داره برچسبش هم نیاز دارم بپر ادامه 🩵🙃
#مرینت
دلم گرفته بود حوصله نداشتم فقط می خواستم همینجوری ت تخت باشم تا بمیرم
مامان، مرینت ملاقات داری
_کی هست ؟!
آدرین، سلام مرینت
_وای نه من خونه نیستم
آدرین، این شوخی خیلی قدیمیه 😂
_آ اآ ره آره 🥲😂
آدرین، خواستم بگم میای با من به مهمونی الماس درخشان من ؟!
_یعنی من بیام تو جشن تو 🤩آره آره آره
آدرین، ساعت شیش بیا بریم
وای تجربه ی عالی بود باید بهترین لباسام رو بپوشم
(این لباس مری هست 👆🏻🤍)
راه افتادم جشن خیلی دور بود مجبور شدم تاکسی بگیرم یه تاکسی جلوم وایساد یه مرد مو آبی با چشم های بلوبری
+بفرماید تو خانوم
_ممنون برین این آدرس
+پس به جشن الماس درخشان می روید مگر نه
-آره با نهایت سرعت
وای حال نه اینقدر
تمومید 😂😂😂
۱۰ تا لایک پارت بعدی 🙃