عشق بزرگ پارت 2

02:59 1402/06/20 - Aryan2023

من امده ام با یک پارت دیگر برو ادامه مطلب

آدرین:دیشب واقعا خیلی خوب بود مرینت واقعا دوست و هم صحبت خوبیه از این بابت خوشحالم که دوستی مثل اون دارم احساس صمیمیتم شدید تر از چیزیه که به ظاهر نشون میدم اون واقعا عالیه البته به عنوان یه دوست(اره جون عمت از پیامی که بهش دادی معلوم بود)

مرینت:تو فکر آدرین بودم که یهو آلارم گوشی به صدا در اومد قطعش کردم واقعا که اون عالیه خیلی خون گرم و مهربون وقتی که باهاش حرف میزنم انگار رو ابر ها راه میرم فکر کنم عاشقش شدم(بچم عاشق شده باید گریه کنم)

آدرین:بعد از خوردن صبحانه رفتم لباس های بیرونیم رو پوشیدم که برم سمت مدرسه که لوکا رو دیدم(این باز پیداش شد)

لوکا:چخبر خوشتیپ

آدرین سلامتی تو چخبر تو که قهر بودی

لوکا گذشته ها گذشته البته برای تو نه برای اون دختره دوستش داری

آدرین:اون برای من فقط یه دوسته نه کمتر نه بیشتر(تو هم کشتی مارو با این جاست فرند بودنت)

لوکا:ببینیم و تعریف کنیم

مرینت:درباره حسی که به آدرین دارم باید بهش بگم اما به کمک نیاز دارم اول باید با آلیا حرف بزنم اخه اون تجربه اش رو داشته رسیدم مدرسه و رفتم دنبال آلیا

آلیا:سلام مرینت جخبر

مرینت:یه چیزی بگم شاخ در نمیاری

آلیا:اگه اینو تو داری میگی یعنی معلومه شاخ درمیارم بنال بینم

مرینت:من نسبت به آدرین یه حسایی دارم میدونم شاید الان بخوای بگی تازه یه روزه هم رو دیدیم که دیدم داره از خنده منفجر میشه که گفتم مرض

آلیا:خیلی خب چرا منتظری برو بهش بگو که چه حسی داری 

مرینت:اگه اون من رو فقط به عنوان یه دوست بخواد چی؟

آلیا:غلط کرد برو بهش بگو 

مرینت:داشتیم حرف میزدیم که لوکا اومد و مثل اینکه همه یحرفای مارو شنیده

لوکا:میبینم که عشقم عاشق یکی دیگه شده

مرینت:ببین بی ریخت من عشق تو نیستم چه الان چه درآینده دیشب هم بهت گفتم برو سراغ یکی دیگه

لوکا:دارم برات کوچولو!

آدرین:لوکا رو دیدم که از پیش مرینت با اعصبانیت برمیگشت اومد پیش من و گفت(که فقط یه دوسته برا جفتتون دارم)زنگ خورد و رفتیم سرکلاس که خانم بوستیه گفت:همه تون کیفارو خالی کنید

مرینت:خانم برای چی

خانم بوستیه: یکی از برگه ها دزدیده شده میخوام ببینم کار کی بوده

مرینت: کیفم رو که خالی کردم دیدم یه برگه افتاد

خانم بوستیه:مرینت پس کار تو بود همین الان برو دفتر مدیر

مرینت:نه من همچین کاری نکردم که چشمم افتاد به لوکا که یه پوز خند زد بعدش گفتم لوکا این رو گذاشته تو کیفم

آلیا:بله خانم چون قبل از اینکه بیایم سرکلاس مرینت و لوکا دعواشون شد و لوکا مرینت رو تهدید کرد

خانم بوستیه:جفتتون برید دفتر مدیر

آدرین: خانم منم میتونم باهاشون برم چون لوکا پسرخالمه

خانم بوستیه:تو هم برو

آدرین:لوکا به مدیر میگی که کار تو بوده

لوکا: این خانم کوچولو اگه پا دادبه من که هیچی اگه نه دهنش سرویسه

مرینت:هیچ غلطی نمیکنی

از زبان راوی:آدرین صدای لوکا رو ضبط کرده که نشون مدیر بده رفتن دفتر مدیر

مدیر:چخبر شده

مرینت:جناب مدیر یکی از برگه های خانم بوستیه توی کیف من پیداشده اما درواقعه من برش نداشتم کار لوکا کوفین بوده

آدرین:هم شاهدم هم مدرک دارم

لوکا:جناب مدیر این دوتا دارن دروغ میگن

آدرین صدای ضبط شدتو دارم بعد از شنیدنش مدیر لوکا رو اخراج

مرینت:آدرین ممنونم که بهم کمک کردی بی گناهیم رو ثابت کنم 

آدرین:کار خاصی نکردم راستش یه چیزی میخواستم بگم(باهم گفتن)اول تو

مرینت:نه اول تو

آدرین:راستش من بهت یه احساسی دارم که نمیتونم درکش کنم

مرینت:یعنی چی داری ابراز علاقه میکنی 

آدرین:یه همچین چیزی خواستم در جریان باشی ولی مطمئن نیستم نیاز به زمان دارم

مرینت:من دوستت دارم!!!!!

آدرین:چی؟

مرینت:همون که شنیدی

آدرین: با گفتن این حرفش یه لرزش خاصی تو بدنم احساس کردم یعنی اونم عاشقمه(اینو با خودش)خب ببین من از احساساتم مطئن نیستم

مرینت:من بهت ابراز علاقه بعد تو داری اینو بهم میگی یعنی انقدر احساس حقارت میکنی

آدرین:ببخشید اما منظور من این نبود فقط مطئن نیستم که میتونم یا نه

مرینت:هی نگو مطئن نیستم مقصر منم که اومدم و احساسم رو به تو گفتم(با گریه اینو گفت)

آدرین: مرینت صبر کن

مرینت:با گریه از پیش آدرین برگشتم خونه دیگه نمیخوان حتی ریختش روببینم یعنی چی که مطئن نیست مگه همچین چیزی هم داریم داشتم راه میرفتم که برم سمت خونه که یهو یکی دستمال گذاشت در دهنم و بعدش بیهوش شدم

آدرین:غرور مرینت رو شکستم و با احساساتش بازی کردم نباید اینطوری میشد من فقط به زمان بیشتری نیاز داشتم چرا انقدر شلوغش کرد(طلبکار هم هستی)

یه دوش نیم ساعته گرفتم و رفتم خوابیدم

 

خب اینم از این پارت تا پارت بعدی من برم تو افق محو بشم